پسرحاجی
تشريح و توصيف درونيات و برونيات سايبريزه شده‌ء پسر يك حاج‌آقا
Wednesday, February 22, 2006
افسانه‌ی سيد زلف‌الدين فراكوهی
آورده‌اند كه در طهران مردی بود سيد زلف‌الدين فراكوهی نام به شغل پيمانكاری در بلديه مشغول.
به هفته‌ای جدول كاشتی ، به روز ديگر همه را برداشتی.
هفته‌ی ديگر وسط خيابانها لوله‌ی حفاظ سيمانی دراز كردی و روز ديگر همه را غيب نمودی.
به ماهی همه گذرها آسفالت كردی ، ماه! آن را قارانتی نمودی پنج سال و به هفته‌ای برق و آب و گاز و تلفن و شيرپگاه و پتوی گلبافت هر يك گوشه‌ای بكندندی و او بگفتی:" ها! خال بيافتاده و از قارانتی درآمده!پول بديد تا لكه‌گيری‌اش كردمی چون اولش، ماه!".
و چنان همه عمر به رشته‌ايدن و پنبه‌ايدن مشغول بودی تا مرد
در عالم برزخ چون چشم باز كردی سنگی عظيم بديدی گرد چون گردو ، عظيم چون پروژه‌های بلديه‌ی طهران و سخت
چون روی خويش در زمان حيات.
ودر دو سو دو كوه بلند، سر بر آسمان ساييده!
به عادت مالوف سنگ هل دادی و زور زدی تا به بالای كوه رساندی و از آن بالا سنگ را قل دادی به پايين و خود از پی‌اش روان!
ودوباره از نو. به آن خيال كه اينجا نيز چون آنجا بهر اين كار وی را چيزی دهند دندان‌گير. و او سالهاست كه آن سنگ را هل دادی و قل دادی.
--دركتب قديم يونانی "سيد زلف‌الدين فراكوهی"، "سيزيف" ذكر گرديده‌است