آوردهاند كه در طهران مردی بود سيد زلفالدين فراكوهی نام به شغل پيمانكاری در بلديه مشغول.
به هفتهای جدول كاشتی ، به روز ديگر همه را برداشتی.
هفتهی ديگر وسط خيابانها لولهی حفاظ سيمانی دراز كردی و روز ديگر همه را غيب نمودی.
به ماهی همه گذرها آسفالت كردی ، ماه! آن را قارانتی نمودی پنج سال و به هفتهای برق و آب و گاز و تلفن و شيرپگاه و پتوی گلبافت هر يك گوشهای بكندندی و او بگفتی:" ها! خال بيافتاده و از قارانتی درآمده!پول بديد تا لكهگيریاش كردمی چون اولش، ماه!".
و چنان همه عمر به رشتهايدن و پنبهايدن مشغول بودی تا مرد
در عالم برزخ چون چشم باز كردی سنگی عظيم بديدی گرد چون گردو ، عظيم چون پروژههای بلديهی طهران و سخت
چون روی خويش در زمان حيات.
ودر دو سو دو كوه بلند، سر بر آسمان ساييده!
به عادت مالوف سنگ هل دادی و زور زدی تا به بالای كوه رساندی و از آن بالا سنگ را قل دادی به پايين و خود از پیاش روان!
ودوباره از نو. به آن خيال كه اينجا نيز چون آنجا بهر اين كار وی را چيزی دهند دندانگير. و او سالهاست كه آن سنگ را هل دادی و قل دادی.
--دركتب قديم يونانی "سيد زلفالدين فراكوهی"، "سيزيف" ذكر گرديدهاست