پسرحاجی
تشريح و توصيف درونيات و برونيات سايبريزه شده‌ء پسر يك حاج‌آقا
Tuesday, February 28, 2006
تو خودت قند و نباتی

وقتی بود)

-مرتيكه‌ی هم‌جنس‌باز!
-هيز!ديدی قديما دست اين خواننده‌های زنو از پايين تا بالا ماچ مي‌كرد؟!
-ك*شعر می‌خونده مرتيكه!
-نون اسم خواهرشو ميخوره!


(وقتی نبود شد)

-تو خواننده قديميا از همه با سوادتر بود!
-ليسانس علوم سياسی داشت بابا!
-خيلی باكلاس بود! -دگرانديش بود!
-تا خواست بياد ايران همه چيرو درست كنه كشتنش! -------------------------------------------------------------------------------------------------
(اولش)

-دهنمونو صاف كرد اين مرتيكه!
-عوارض میگیره جاش گل ميكاره!فکر كرده سر قبر باباشه!
_آسایش نداریم، چرا اینقدر برج ميسازه؟! كوچه‌باغ قديمِی كجايی؟!


(بعدش، موقع پخش دادگاه از تله‌ويزيون)
-اصلا نميذارن يكی كار كنه!
-بيچاره چون كار كرد گرفتنش! -تهران رو عوض كرد!
-البته اينم از خودشونه!حالا يه كم بهتره! حق‌حساب نداده اينجوريش كردن!
-لااقل اين يكی هم خورد هم كار كرد!


(بعد از دادگاه)

-زندانی شدن فلانی را شديدا محكوم می‌‌كنيم!
-فلانی!فلانی!اميركبير مايی!
-عربستان گفته فهد رو می‌ديم اينو می‌گيريم!
-خيلی مديره!
-دور بعد حتما رييس‌جمهور می‌شه!


(بعد از آزادی)

-ديدی خودی بود، پدرخوانده‌ش وساطت كرد!
-------------------------------------------------------------------------------------------------
(قديما-صبح)

-زنده‌باد فلانی!


(همون موقع-عصر)

-مرگ بر فلانی خودفروخته!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

(وقتى اومد)

-راى ميديم!رای ميديم! تا چشم رقيبات دراد!


(وقتی بود)

-بی‌عرضه!
-سازشكار!
-شق‌القمر كن!
-خالی‌بند!
-لبخند‌درمانی می‌كنی؟!


(وقتی رفت)

-حيف شد!
-كجايی دوران طلايی؟!
-ای فيلسوف، ای آبرو، ای تمدنها!
-تو خودت قند و نباتی، شكلاتی، شكلاتی
!

Monday, February 27, 2006
!!! فقط واسه دل حاج‌آقامون



اليزابت تايلور

همون آنجلينا جولی جوونيای حاج‌آقا اينا
Wednesday, February 22, 2006
افسانه‌ی سيد زلف‌الدين فراكوهی
آورده‌اند كه در طهران مردی بود سيد زلف‌الدين فراكوهی نام به شغل پيمانكاری در بلديه مشغول.
به هفته‌ای جدول كاشتی ، به روز ديگر همه را برداشتی.
هفته‌ی ديگر وسط خيابانها لوله‌ی حفاظ سيمانی دراز كردی و روز ديگر همه را غيب نمودی.
به ماهی همه گذرها آسفالت كردی ، ماه! آن را قارانتی نمودی پنج سال و به هفته‌ای برق و آب و گاز و تلفن و شيرپگاه و پتوی گلبافت هر يك گوشه‌ای بكندندی و او بگفتی:" ها! خال بيافتاده و از قارانتی درآمده!پول بديد تا لكه‌گيری‌اش كردمی چون اولش، ماه!".
و چنان همه عمر به رشته‌ايدن و پنبه‌ايدن مشغول بودی تا مرد
در عالم برزخ چون چشم باز كردی سنگی عظيم بديدی گرد چون گردو ، عظيم چون پروژه‌های بلديه‌ی طهران و سخت
چون روی خويش در زمان حيات.
ودر دو سو دو كوه بلند، سر بر آسمان ساييده!
به عادت مالوف سنگ هل دادی و زور زدی تا به بالای كوه رساندی و از آن بالا سنگ را قل دادی به پايين و خود از پی‌اش روان!
ودوباره از نو. به آن خيال كه اينجا نيز چون آنجا بهر اين كار وی را چيزی دهند دندان‌گير. و او سالهاست كه آن سنگ را هل دادی و قل دادی.
--دركتب قديم يونانی "سيد زلف‌الدين فراكوهی"، "سيزيف" ذكر گرديده‌است


كوروش درد بگيری چرا خوابيدی؟! مگه نميبينی همه بيدارن؟
با كلمات بيربط! زير در صورت تمايل جمله بسازيد



نردبان، درخت، اره، سرشاخه، آلبالو، هسته، تخم، نطنز، تحفه، محمود، الهام، جسم، نرم،سخت،رو،قزوين، اتوبان،درخت، چماق، مردم، خودجوش، گل‌محمدی، قنادی، شيرينی، شيرين، زهرا، اكبر، گنج، زيرخاكی، دره، مقبره، كوروش، سد، آب، كشك، زرشك
عزيزم حرفی داری ميخوای بزنی؟
از ميان گزينه‌های زير گزينه‌ی صحيح را انتخواب نماييد
الف) من جانم را ميدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی
ب) من جانم را ميدهم تا تو نتوانی حرفت را بزنی
ج) من جانت را ميگيرم تا تو نتوانی حرفت را بزنی
د) من جانت را ميگيرم تا خودم بتوانم حرفم را بزنم